سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انجمن شعر و ادب رها

صفحه خانگی پارسی یار درباره

خ?یا??کانت

خ?یا??کانت ئ?وند? با?ا کردون? ک? ??ژ? چ?ن جار د?ن? س?ر دانم،واران ه?تا ش?و د?بار? و ب?دوایی -با- دایکی پیرم ه?موو ب?یانیک?ران? خوولین?ک?مان گزک ئ?داب??ک?م ک? بیت و س?ر?کم ل? بد?ی و ئ?م زام? ک?ن? ل?ژ?ر چاومدا لابد?ی و بیف??نی.د?م، شیش?یکی ناسکه ب??ام د?گیری?کانم و د?گیری?کانتو?ک? شاتا?ی مغول?کانل?س?ر گیانم هاژ?تکار د?بن،ه?تا ب?یان?کی تر بیرم داگیر ئ?کر?تل? ژ?ر ه?نگاوان?ک وا ت? ه?? ن?تگرت!سیگار?کانم کات? گ? د?گ?ن ه?وار د?ک?ن:(ب? من ئ?ویندارت بووم؟!)
??برگردان:
خیالاتِ تو،،،به ارتفاعی قد کشیده‌اند که،روزی چند بار به ملاقاتم می آیی. هر روز صبح مادر پیرم،              --باد!کوچه‌ی خاکی ما را جارو می‌کند!باران می‌گیرد تا،شب‌ها،به من سر بزنی! شاید این درد کهنه رااز گَودِ چشم هایم بشویی قلبم،شیشه ی شکننده ای شده است اما،دلتنگی‌هایم         و دلتنگی‌هایت،شبیه تاخت و تازِ مغول‌ها به جانم حمله‌ور می‌شوند!و باز تا صبح، ذهنم،اشغال می‌شود،زیر چکمه‌های نیامدن تو.و سیگارهای گُر گرفته‌امفریاد بر‌ می‌آورند:-- چرا عاشقت شده‌ام...!؟

#زانا_کوردستانی 


اشعار کوردی 05 زانا کوردستانی

? اشعار کوردی 05 زانا کوردستانی 

 (1)بیرم ز?وی?کی چو??،ر?ن?کانیش،ل? ن?وانما نال?و?ی?ن.
??برگردان:
ذهنم زمین بایری‌ست!حتی رمه‌های گوسفند نیز در آن نمی‌چرند!
   (2)پ?ک?نین?کانت ل? ن?و ئ?و غورب?ت? ل? د?ستم د?رچون،چ?پ?ر ه?موو ?ووژ?ک ل?ر?وا د??واخ?زگا ک?رت? نام?ی?ک، بن?ری.
??برگردان:
لبخندت را کم آورده ام، در این غربت!پستچی هر روز می‌گذرد از اینجا...کاش به نامه‎ای، برایم بفرستی.  (3)ب? فرم?سکز?وی چاو??وانی ت?رئاو کردم.درونی ک?ید      واد?ی ژوانمان.
??برگردان:
به اشک چشم آبیاری کرده‌ام مزرعه‌ی انتظار را...وعده‌ی دیدارت را، درو کن!

 #زانا_کوردستانی 


کوردستان

د?‌ب? ئه‌ویندار ببین وُ ئه‌ویناداریش بم?نین ئ?ویندارم! شاخان و ل?یلان ک?ردستان گ??اهی منن!. ?برگردان فارسی: می‌گوید: عاشق باش و عاشق بمان عاشقم! کوه‌ها و دشت‌های کردستان شاهد من‌اند!. #زانا_کوردستانی


اشعار کوردی 03

ه?موو ب??انی

ب?و ژن? کورد? بیر د?ک?م?وا

ک? وا ن?یزانیو?...

ح?وشی ما??ک?ی

ل? کو?ن?? ئ?م جیهانا ل?دانی کات.

 

?برگردان فارسی:

 

هر صبح

یاد آن زن کورد می‌افتم

که نمی‌داند، حیاط خانه‌اش را

کجای این جهان جارو کند؟!

 

ـــــــــــــــــــــــــــ

 

(2)

ل? ن?وانی ئ?‌و?نی ت?

ه?‌موو ک?‌س بوون ب? شاعر،

ـ آی‌ی‌ی "ل?‌یلا"

ر?ژگار?ک م?‌و??‌?ی وُ مونز?وی!

د?سان "زانا"...

 

?برگردان فارسی:

 

در راه عشق تو همه شاعر شدند

آی‌ی‌ی لیلا!

زمانی مولوی و منزوی

و الان زانا!

 

ـــــــــــــــــــــــــــ

 

(3)

خو?ندنی ش?عر له

دایکم ف?ر بووم

کات? که شه‌وگاران

ته‌نیایی خ?ی

به گریان له سه‌ر ئه‌کرد.

 

?برگردان فارسی:

 

خواندن شعر را از مادرم آموختم

آن زمان که شب‌های تنهایی خود را

با گریه به صبح می‌رساند.

 

 

#زانا_کوردستانی

 


بوونی ت?

کوژ?رتر ل? تیر ب? گیانی منن?بوونی ت?س...   --(ورد?ورد? مردن)کات?ک ک? ?ووژ?کانی سا? ت?واو د?بن وه?شتا...من ت?م نی?!
 ?برگردان فارسی:
 کشنده‌تر از گلوله؛نبودن توست...--(مرگِ تدریجی!)--...وقتیروزهای سال تمام می‌شود وهنوز    ندارمت! 
#زانا_کوردستانی 


??ش?م?

    نظر

??ش?م? ئ?ل?ز??فت پ?ر?شان ن?ب?تخاک?ل?و? ب??ام،،،دوود??....ب? ئاواتی خ?راپ?     د?زانم        د?زانم که هیچ گ??ان?کب?نی ز??فت ل?ک ناکات?وا!
 ?برگردان فارسی:
 حکم می‌دهد اسفند: --گیسوانت در بند بماند!فروردین اما،،،تردید می‌کند....نومیدی؛ چیز بدی‌ست...می‌دانم،    می‌دانمهیچ اردیبهشتیعطر گیسوانت را آزاد نخواهد کرد! 
 #زانا_کوردستانی 


د?لاق?کان

د?لاق?کان ل?ک ک?واه?تا ب?نتشار و ش?قام ل?ب?ر بگر?ت وق?رتانن ل? بیری جیهان ببات.
 ?برگردان فارسی:
پنجره‌ها را باز بگذارتا عطر توخیابان را در بر بگیردعطرِ تنِ توسِگرمه‌های درهم شده‌ی جهان را                                     وا می‌کند... 
#زانا_کوردستانی 


برگردان دو شعر از دریا حلبجهای

    نظر

بانو "?وبار عبدالطیف مولود عبدالکریم" مشهور به "د?ریا ه???بج?یی" (دریا حلبچه‌ای) شاعر کورد، زاده‌ی 28 فوریه 1970 میلادی در محله‌ی "سه‌رای" شهر حلبچه در اقلیم کوردستان است.تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان رساند و با گرفتن دیپلم، در سال 1987 با پایان دوره‌ی تربیت معلمی در سلیمانیه به معلمی پرداخت. او هم‌اکنون معلم مهدکودک است و ساکن شهر سلیمانیه و دو دختر و یک پسر دارد.وی در پنجمین فستیوال هنری گ?لاو?ژ سلیمانیه (معتبرترین رویداد فرهنگی اقلیم کوردستان) جایزه‌ی رتبه‌ی سوم بخش شعر را دریافت کرد.

?کتاب‌شناسی:- ئ?ر? س?رز?مینی فریشت?یه (اینجا سرزمین فرشته است) - 2008 - کووژ?ک?ی شین (خرمهره‌ی آبی) - 2015- له پ?نجا سا?یدا (در پنجاه سالگی) - 2019

(1)[ژن]من ت? نابم ت?ش من م?به با من و?ک بوونی خ?م ژن بم ت?ش، به مانای پیاوبوون پیاو به. چیتر واز له دونیا ب?نه با من ببمه دوو دونیای ت? ببمه شاژنی خ?یا? و ف?رمان??وایی ه?ر ب? ت? ...ف?رمان بده تا ب?یانی ه?رچی عاشقه ن?خ?و?ت ل? تاقی ه?ر ک??ان?کدا ه?شت م?م ب? بوونم ه??کر?ت. ...باو?شم ک? پ? بوونم که پ?م ب?? ت? گیانی منیت ن?ک له چاوما ن?ک له ??حما ن?ک له ه?ستما ن?ک له خ?ون و ب?داریمدا له ه?موو بوون و ن?بوونما ...جوانتریین ئاوازی ع?شقیت ناسکتریین پ?ی?ی شیعریت ب?د?نگتریین ش?وی منیت ئ?و?نده ب?سه ک? ژنیت ک? ژنیش بوویت ...ئ?ب?دیی?تی ه?موو بوونیت ئ?رکی پیاوبوونته ع?زیزم ه??گری نازی ژن?تیم ع?شق کات? ئ?ب?ته ع?شق ب?زار ن?بیت له س?رش?تیم.? [زن]نمی‌خواهم که من تو بشومتو هم من نشو!بگذار من همانند خودم زن باشم تو هم همچون مردانگی‌های خودتمرد باش.دنیا را به حال خودش واگذاربگذار من دو دنیای تو بشومشاهزاده‌ی رویاهایت و ملکه‌ای، تنها برای تو...فرمان بده تا صبح هیچ عاشقی نخوابد و در هر کوچه و پس کوچه‌هاهشت شمع برای داشتنم روشن کنند....به آغوشم بکشمجبور به ماندنم کنو به من بگو که من، جان و روح توامنه فقط زمانی که به چشمانم خیره‌اینه فقط برای روحمنه فقط زمانی که در کنارت هستمنه فقط در خواب و بیداری‌امبلکه همیشگی، هر زمان، چه باشم چه نباشم...ای زن، تو زیباترین آواز عشقیدلنشین‌ترین بیت شعریآرامش‌بخش لحظه به لحظه‌ی شب‌هایی همین‌ قدر کافی‌ست که زنیو زن هم بمانی...ای مرد، ماندگاری و افتخار تواگر مرد بودن است، ای عزیزماین‌را بدان که من حامل ناز زنانه‌امعشق زمانی تبدیل به عشق واقعی می‌شود کهکه بیزار نباشی از خلقت من به عنوان یک زن.


 (2)[دایه]دایهل?و گوناهان?م خ?ش ببه ک? ئازاری ت?یان دا ب?هاتن? دونیای ??حی ت?نیای من. ...پ?نجاوی?ک جار ب? د?وری ح?ر?می چاو?کانتا ئ?سو??م?و?و سوژد? ب? گ?ور?ییت ئ?ب?م ه?تا ئ?مرم، من. ...د?ستی گ?رمی ت? و گ??ی ساردی باوکم ئ?مش?و توند له باو?ش ئ?گرم، من. ق?رزاری ئ?و?م چی ل? یادی بوونم بک?م که ه?موو ??ژ? ئ?مرم. ...ه?ر ماوم من. ه?تا ماوم نزا ب? مانی ت? د?ک?م دایه. مانی من به ب? بوونی ت? مان?کی ز?ر ب? مانایه. ...ل?بری م?م د?ی خ?م ئ?مش?و ب?م سووتا ئازار?ک ??حی گریاندم ت?نیاییشم بوو به چرا. ‌? [مادر]مادرمبابت آن خطاهایی که کرده‌ام، بگذر از منآنهایی که تو آزردند و ناراحت کردندچرا که از دنیای عواطف و تنهایی من بر می‌آمدند....پنجاه و یک مرتبهبه گرد حرم چشمان تو خواهم چرخید ومجد و بزرگی‌ات را سجده خواهم کردتا زمانی که بمیرم....دست‌ گرم تو وقبر سرد پدرم را امشب محکم و تلخ به آغوش می‌کشم.بدهکار شما هستمچه چیزی از خوبی‌های شما را می‌توانم فراموش کنمکه هر روز بی وجود شما مرگ‌آور است برایم....اما هنوز زنده‌امو تا زمانی که زنده‌ هستمبرای زنده ماندت، دعا خواهم کرد ای مادربه‌راستی که بودن من بی‌بود توحیاتی بسیار بی‌ارزش است....امشب بی‌تو، با شمع یادبودتدلم سوخت و آتش گرفتشدت غم و ناراحتی‌ام، به گریه‌ انداخت مراو تنهایی‌ام معلوم شد مانند چراغی روشن.

شعر: دریا حلبچه‌ایبرگردان: زانا کوردستانی 


برگردان دو شعر از دریا حلبجهای توسط زانا کوردستانی

    نظر

بانو "?وبار عبدالطیف مولود عبدالکریم" مشهور به "د?ریا ه???بج?یی" (دریا حلبچه‌ای) شاعر کورد، زاده‌ی 28 فوریه 1970 میلادی در محله‌ی "سه‌رای" شهر حلبچه در اقلیم کوردستان است.تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان رساند و با گرفتن دیپلم، در سال 1987 با پایان دوره‌ی تربیت معلمی در سلیمانیه به معلمی پرداخت. او هم‌اکنون معلم مهدکودک است و ساکن شهر سلیمانیه و دو دختر و یک پسر دارد.وی در پنجمین فستیوال هنری گ?لاو?ژ سلیمانیه (معتبرترین رویداد فرهنگی اقلیم کوردستان) جایزه‌ی رتبه‌ی سوم بخش شعر را دریافت کرد.

?کتاب‌شناسی:- ئ?ر? س?رز?مینی فریشت?یه (اینجا سرزمین فرشته است) - 2008 - کووژ?ک?ی شین (خرمهره‌ی آبی) - 2015- له پ?نجا سا?یدا (در پنجاه سالگی) - 2019

(1)[ژن]من ت? نابم ت?ش من م?به با من و?ک بوونی خ?م ژن بم ت?ش، به مانای پیاوبوون پیاو به. چیتر واز له دونیا ب?نه با من ببمه دوو دونیای ت? ببمه شاژنی خ?یا? و ف?رمان??وایی ه?ر ب? ت? ...ف?رمان بده تا ب?یانی ه?رچی عاشقه ن?خ?و?ت ل? تاقی ه?ر ک??ان?کدا ه?شت م?م ب? بوونم ه??کر?ت. ...باو?شم ک? پ? بوونم که پ?م ب?? ت? گیانی منیت ن?ک له چاوما ن?ک له ??حما ن?ک له ه?ستما ن?ک له خ?ون و ب?داریمدا له ه?موو بوون و ن?بوونما ...جوانتریین ئاوازی ع?شقیت ناسکتریین پ?ی?ی شیعریت ب?د?نگتریین ش?وی منیت ئ?و?نده ب?سه ک? ژنیت ک? ژنیش بوویت ...ئ?ب?دیی?تی ه?موو بوونیت ئ?رکی پیاوبوونته ع?زیزم ه??گری نازی ژن?تیم ع?شق کات? ئ?ب?ته ع?شق ب?زار ن?بیت له س?رش?تیم.? [زن]نمی‌خواهم که من تو بشومتو هم من نشو!بگذار من همانند خودم زن باشم تو هم همچون مردانگی‌های خودتمرد باش.دنیا را به حال خودش واگذاربگذار من دو دنیای تو بشومشاهزاده‌ی رویاهایت و ملکه‌ای، تنها برای تو...فرمان بده تا صبح هیچ عاشقی نخوابد و در هر کوچه و پس کوچه‌هاهشت شمع برای داشتنم روشن کنند....به آغوشم بکشمجبور به ماندنم کنو به من بگو که من، جان و روح توامنه فقط زمانی که به چشمانم خیره‌اینه فقط برای روحمنه فقط زمانی که در کنارت هستمنه فقط در خواب و بیداری‌امبلکه همیشگی، هر زمان، چه باشم چه نباشم...ای زن، تو زیباترین آواز عشقیدلنشین‌ترین بیت شعریآرامش‌بخش لحظه به لحظه‌ی شب‌هایی همین‌ قدر کافی‌ست که زنیو زن هم بمانی...ای مرد، ماندگاری و افتخار تواگر مرد بودن است، ای عزیزماین‌را بدان که من حامل ناز زنانه‌امعشق زمانی تبدیل به عشق واقعی می‌شود کهکه بیزار نباشی از خلقت من به عنوان یک زن.


 (2)[دایه]دایهل?و گوناهان?م خ?ش ببه ک? ئازاری ت?یان دا ب?هاتن? دونیای ??حی ت?نیای من. ...پ?نجاوی?ک جار ب? د?وری ح?ر?می چاو?کانتا ئ?سو??م?و?و سوژد? ب? گ?ور?ییت ئ?ب?م ه?تا ئ?مرم، من. ...د?ستی گ?رمی ت? و گ??ی ساردی باوکم ئ?مش?و توند له باو?ش ئ?گرم، من. ق?رزاری ئ?و?م چی ل? یادی بوونم بک?م که ه?موو ??ژ? ئ?مرم. ...ه?ر ماوم من. ه?تا ماوم نزا ب? مانی ت? د?ک?م دایه. مانی من به ب? بوونی ت? مان?کی ز?ر ب? مانایه. ...ل?بری م?م د?ی خ?م ئ?مش?و ب?م سووتا ئازار?ک ??حی گریاندم ت?نیاییشم بوو به چرا. ‌? [مادر]مادرمبابت آن خطاهایی که کرده‌ام، بگذر از منآنهایی که تو آزردند و ناراحت کردندچرا که از دنیای عواطف و تنهایی من بر می‌آمدند....پنجاه و یک مرتبهبه گرد حرم چشمان تو خواهم چرخید ومجد و بزرگی‌ات را سجده خواهم کردتا زمانی که بمیرم....دست‌ گرم تو وقبر سرد پدرم را امشب محکم و تلخ به آغوش می‌کشم.بدهکار شما هستمچه چیزی از خوبی‌های شما را می‌توانم فراموش کنمکه هر روز بی وجود شما مرگ‌آور است برایم....اما هنوز زنده‌امو تا زمانی که زنده‌ هستمبرای زنده ماندت، دعا خواهم کرد ای مادربه‌راستی که بودن من بی‌بود توحیاتی بسیار بی‌ارزش است....امشب بی‌تو، با شمع یادبودتدلم سوخت و آتش گرفتشدت غم و ناراحتی‌ام، به گریه‌ انداخت مراو تنهایی‌ام معلوم شد مانند چراغی روشن.

شعر: دریا حلبچه‌ایبرگردان: زانا کوردستانی