سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انجمن شعر و ادب رها

صفحه خانگی پارسی یار درباره

خ?یا??کانت

خ?یا??کانت ئ?وند? با?ا کردون? ک? ??ژ? چ?ن جار د?ن? س?ر دانم،واران ه?تا ش?و د?بار? و ب?دوایی -با- دایکی پیرم ه?موو ب?یانیک?ران? خوولین?ک?مان گزک ئ?داب??ک?م ک? بیت و س?ر?کم ل? بد?ی و ئ?م زام? ک?ن? ل?ژ?ر چاومدا لابد?ی و بیف??نی.د?م، شیش?یکی ناسکه ب??ام د?گیری?کانم و د?گیری?کانتو?ک? شاتا?ی مغول?کانل?س?ر گیانم هاژ?تکار د?بن،ه?تا ب?یان?کی تر بیرم داگیر ئ?کر?تل? ژ?ر ه?نگاوان?ک وا ت? ه?? ن?تگرت!سیگار?کانم کات? گ? د?گ?ن ه?وار د?ک?ن:(ب? من ئ?ویندارت بووم؟!)
??برگردان:
خیالاتِ تو،،،به ارتفاعی قد کشیده‌اند که،روزی چند بار به ملاقاتم می آیی. هر روز صبح مادر پیرم،              --باد!کوچه‌ی خاکی ما را جارو می‌کند!باران می‌گیرد تا،شب‌ها،به من سر بزنی! شاید این درد کهنه رااز گَودِ چشم هایم بشویی قلبم،شیشه ی شکننده ای شده است اما،دلتنگی‌هایم         و دلتنگی‌هایت،شبیه تاخت و تازِ مغول‌ها به جانم حمله‌ور می‌شوند!و باز تا صبح، ذهنم،اشغال می‌شود،زیر چکمه‌های نیامدن تو.و سیگارهای گُر گرفته‌امفریاد بر‌ می‌آورند:-- چرا عاشقت شده‌ام...!؟

#زانا_کوردستانی