سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انجمن شعر و ادب رها

صفحه خانگی پارسی یار درباره

برگردان دو شعر از دریا حلبجهای

    نظر

بانو "?وبار عبدالطیف مولود عبدالکریم" مشهور به "د?ریا ه???بج?یی" (دریا حلبچه‌ای) شاعر کورد، زاده‌ی 28 فوریه 1970 میلادی در محله‌ی "سه‌رای" شهر حلبچه در اقلیم کوردستان است.تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان رساند و با گرفتن دیپلم، در سال 1987 با پایان دوره‌ی تربیت معلمی در سلیمانیه به معلمی پرداخت. او هم‌اکنون معلم مهدکودک است و ساکن شهر سلیمانیه و دو دختر و یک پسر دارد.وی در پنجمین فستیوال هنری گ?لاو?ژ سلیمانیه (معتبرترین رویداد فرهنگی اقلیم کوردستان) جایزه‌ی رتبه‌ی سوم بخش شعر را دریافت کرد.

?کتاب‌شناسی:- ئ?ر? س?رز?مینی فریشت?یه (اینجا سرزمین فرشته است) - 2008 - کووژ?ک?ی شین (خرمهره‌ی آبی) - 2015- له پ?نجا سا?یدا (در پنجاه سالگی) - 2019

(1)[ژن]من ت? نابم ت?ش من م?به با من و?ک بوونی خ?م ژن بم ت?ش، به مانای پیاوبوون پیاو به. چیتر واز له دونیا ب?نه با من ببمه دوو دونیای ت? ببمه شاژنی خ?یا? و ف?رمان??وایی ه?ر ب? ت? ...ف?رمان بده تا ب?یانی ه?رچی عاشقه ن?خ?و?ت ل? تاقی ه?ر ک??ان?کدا ه?شت م?م ب? بوونم ه??کر?ت. ...باو?شم ک? پ? بوونم که پ?م ب?? ت? گیانی منیت ن?ک له چاوما ن?ک له ??حما ن?ک له ه?ستما ن?ک له خ?ون و ب?داریمدا له ه?موو بوون و ن?بوونما ...جوانتریین ئاوازی ع?شقیت ناسکتریین پ?ی?ی شیعریت ب?د?نگتریین ش?وی منیت ئ?و?نده ب?سه ک? ژنیت ک? ژنیش بوویت ...ئ?ب?دیی?تی ه?موو بوونیت ئ?رکی پیاوبوونته ع?زیزم ه??گری نازی ژن?تیم ع?شق کات? ئ?ب?ته ع?شق ب?زار ن?بیت له س?رش?تیم.? [زن]نمی‌خواهم که من تو بشومتو هم من نشو!بگذار من همانند خودم زن باشم تو هم همچون مردانگی‌های خودتمرد باش.دنیا را به حال خودش واگذاربگذار من دو دنیای تو بشومشاهزاده‌ی رویاهایت و ملکه‌ای، تنها برای تو...فرمان بده تا صبح هیچ عاشقی نخوابد و در هر کوچه و پس کوچه‌هاهشت شمع برای داشتنم روشن کنند....به آغوشم بکشمجبور به ماندنم کنو به من بگو که من، جان و روح توامنه فقط زمانی که به چشمانم خیره‌اینه فقط برای روحمنه فقط زمانی که در کنارت هستمنه فقط در خواب و بیداری‌امبلکه همیشگی، هر زمان، چه باشم چه نباشم...ای زن، تو زیباترین آواز عشقیدلنشین‌ترین بیت شعریآرامش‌بخش لحظه به لحظه‌ی شب‌هایی همین‌ قدر کافی‌ست که زنیو زن هم بمانی...ای مرد، ماندگاری و افتخار تواگر مرد بودن است، ای عزیزماین‌را بدان که من حامل ناز زنانه‌امعشق زمانی تبدیل به عشق واقعی می‌شود کهکه بیزار نباشی از خلقت من به عنوان یک زن.


 (2)[دایه]دایهل?و گوناهان?م خ?ش ببه ک? ئازاری ت?یان دا ب?هاتن? دونیای ??حی ت?نیای من. ...پ?نجاوی?ک جار ب? د?وری ح?ر?می چاو?کانتا ئ?سو??م?و?و سوژد? ب? گ?ور?ییت ئ?ب?م ه?تا ئ?مرم، من. ...د?ستی گ?رمی ت? و گ??ی ساردی باوکم ئ?مش?و توند له باو?ش ئ?گرم، من. ق?رزاری ئ?و?م چی ل? یادی بوونم بک?م که ه?موو ??ژ? ئ?مرم. ...ه?ر ماوم من. ه?تا ماوم نزا ب? مانی ت? د?ک?م دایه. مانی من به ب? بوونی ت? مان?کی ز?ر ب? مانایه. ...ل?بری م?م د?ی خ?م ئ?مش?و ب?م سووتا ئازار?ک ??حی گریاندم ت?نیاییشم بوو به چرا. ‌? [مادر]مادرمبابت آن خطاهایی که کرده‌ام، بگذر از منآنهایی که تو آزردند و ناراحت کردندچرا که از دنیای عواطف و تنهایی من بر می‌آمدند....پنجاه و یک مرتبهبه گرد حرم چشمان تو خواهم چرخید ومجد و بزرگی‌ات را سجده خواهم کردتا زمانی که بمیرم....دست‌ گرم تو وقبر سرد پدرم را امشب محکم و تلخ به آغوش می‌کشم.بدهکار شما هستمچه چیزی از خوبی‌های شما را می‌توانم فراموش کنمکه هر روز بی وجود شما مرگ‌آور است برایم....اما هنوز زنده‌امو تا زمانی که زنده‌ هستمبرای زنده ماندت، دعا خواهم کرد ای مادربه‌راستی که بودن من بی‌بود توحیاتی بسیار بی‌ارزش است....امشب بی‌تو، با شمع یادبودتدلم سوخت و آتش گرفتشدت غم و ناراحتی‌ام، به گریه‌ انداخت مراو تنهایی‌ام معلوم شد مانند چراغی روشن.

شعر: دریا حلبچه‌ایبرگردان: زانا کوردستانی