سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انجمن شعر و ادب رها

صفحه خانگی پارسی یار درباره

مجموعه اشعار 33 سعید فلاحی

? مجموعه اشعار هاشور 33 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

 

#هاشور 87

امن‌ترین جای جهان،
شانه‌های "تو" بود...
***
آه، پدر!

ــــــــــــــــــــــــــــ

88
پرنده‌ام وُ در قفس،
دلتنگ بام تو!
تا بچینم
دانه‌های عشقت را.

ــــــــــــــــــــــــــــ

89
چشمانت را
--نمی دانم!
اما، وقتی می‌رفتی
بدجور گریان بودند؛
--چشم‌هایم...

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

 


رابرت شپارد

رابرت شپارد

رابرت شپارد، شاعر و منتقد ادبی انگلیسی، از شاعران بحث انگیز شعر پسازبانی بریتانیا است. او استاد شعر و شاعرانه‌شناسی شناختی در دانشگاه "اد هیل" در لنکشایر انگلستان هست، و در مجلات تخصصی شعر خلاق بریتانیا و ایرلند همکاری چشمگیری دارد و طبق نظر پژوهشگران ادبی حاضر در جهان غرب، تجربیات نوآورانه در فرم زبانی شعر پسازبانی و مابعد زبان در آمریکا و انگلستان دارد.
او به صورت آنلاین تجربیات شعر پسازبانی خود را در سایت‌ها و مجلات آنلاین به اشتراک می‌گذارد که مورد استقبال جامعه منتقدان ادبی قرار گرفته است، و چند کتاب موثر در رابطه شعر شناسی شناختی و شاعرانگی و نوشتار خلاق شعر دارد.
چرخش زبان گفتارنویسی با مواجه مفاهیم اصطلاحی علوم سیاسی و نیز گردش اطلاعات و اعتراض ناشی از عملکرد پروپاگاندای سیاست جوامع غربی و شکاف‌ها و گسست‌های فرهنگ بینانسلی، بر باد رفتن ارزش‌های انسانی در جوامع پساتکنولوژی، انسان ابزاری و انسان رسانه‌ای، احترام به زیست طبیعی از دغدغه‌های شاعرانگی اوست.
شاپارد همچنین به نگارش داستان‌های لحظه‌ای می‌پردازد. داستان لحظه‌ای (Flash Fiction) گونه‌ای ادبی است که از بیش از یک دهه پیش به عنوان شکلی از ادبیات معاصر پذیرفته شده است. جیمز توماس و رابرت شپارد، تعدادی از این داستان‌های بسیار کوتاه را از برخی نویسندگان مطرح دنیا گرد آورده‌اند.


??کتاب‌شناسی:
- ماهی کور، (مجموعه داستان‌های لحظه‌ای یا خیلی کوتاه است) با همکاری جیمز توماس.
- تا شباهتت را به مقتول کم کنی، (مجموعه داستان‌های لحظه‌ای یا خیلی کوتاه است) با همکاری جیمز توماس.
- داستان ناگهان (مجموعه داستان‌ کوتاه) با همکاری جیمز توماس.


??نمونه داستانک‌ها:
(1)
صبح دوشنبه گرم و بی‌باران شروع شد. آئورلیو اسکوبار دندان‌ساز تجربی سحرخیز مطب را ساعت شش باز کرد. تعدادی دندان مصنوعی را که هنوز توی قالب گچی بود از جعبه‌ی شیشه‌ای بیرون آورد. روی میز مشتی ابزار به ترتیب اندازه ردیف کرد. انگار می‌خواست آن‌ها را به نمایش بگذارد. پیراهن بی‌یقه‌ی راه‌راه به تن داشت که با دکمه‌ی قابلمه‌ای طلایی بسته بود. شلوارش را هم با بند نگه داشته بود. لاغر و راست‌قامت بود، اما حالت کاهش با اوضاع نمی‌خواند. قیافه‌اش به آدم‌های کر شباهت داشت.
وقتی همه چیز را مرتب کرد مته را کشید سمت میز و صندلی کار و دندان‌ها را صیقل داد. گویی موقع کار فکر نمی‌کرد، فقط یکریز می‌چسبید به کار. با پا تلنبه می‌زد، حتی وقتی نیازی به آن نداشت.
[از کتاب داستان ناگهان]


(2)
هر داستان یک واقعیت و یک دروغ است. مادرم داستانی دارد درباره? عشق زندگی‌اش. داستانی ساده است اما همیشه وقتی تعریفش می‌کند می‌زند زیر گریه و چنان مستقیم به پسِ پشتِ من نگاه می‌کند که انگار من وجود خارجی ندارم. در جزئیات داستان چیزی هست که مرا وامی‌دارد فکر کنم غمی در دنیا هست که تا صور اسرافیل ادامه دارد.
داستانش این‌طوری شروع می‌شود: در دهه? چهل، وقتی مادرم، دختر نوجوانی بود از تنسی، عاشق پسر همسایه شد. همان سال دولت تصمیم گرفته بود که سدهایی درسراسر ایالت بسازد. گویا چند طوفان شدید باران‌زا آمده و رفته بودند، دریاچه‌های طبیعی تازه، منظره? ناکسویل تا ممفیس را به هم زده بودند. یک دریاچه درست افتاده بود روی زادگاه مادرم و مردم خانه‌هایشان را از دست داده بودند، کارشان را از دست داده بودند، گورستان‌هایشان، مزرعه‌هایشان، و بعضی دل‌شان را. شبی قبل از آنکه دولت همه را از زادگاه مادرم تخلیه کند، او و عشق زندگی‌اش، آن پسر، در تختخواب مادرم عشق‌ بازی کرده بودند. پدر و مادرش به مجلسی رفته بودند برای دعا، گمان می‌کنم دعا برای زمین خشک، مثل نوح.
[از کتاب ماهی کور]


(3)
نرو بیرون. نرو خرید یا سر قرار. نرو سر قرار با مردا. نرو سر قرار با مردایی که رانندگی می‌کنن. خودت رانندگی نکن تا سر قرار؛ چون ممکنه مردی که باهاش قرار داری فکری بشه که اصلاً لیاقتشو داری که پاتو بذاری تو ماشین رنگ سفارشی مثل عروسش. قرار نذار با مردایی که می‌شینن تو ماشین یا تکیه می‌دن بهش. مبادا بشینی تو ماشین یا ولو شی رو صندلی یا پشت بدی به پوسته فلزی در. شبا قرار نگذار. شبا قدم نزن. شبا تنها قدم نزن. تنها نباش. با یه رفیق دختری، دوستی، کسی قدم بزن. به هیچ مردی اعتماد داری؟ اصلاً با دوستا وقت نگذرون. بیشتر زن‌ها توسط فردی کشته شدن که می‌شناختنشون. بیشتر زن‌ها توسط یکی که باهاش صمیمی بودن کشته شدن.
[از کتاب تا شباهتت را به مقتول کم کنی]


??نمونه شعر:
(1)
[امضا]

می‌توانم برای شما لیستی بخوانم
از مواجه سر راست زندگی
که بارگذاری شده اینجا
قهر و خروج
از اتحادیه اروپایی
مصیبت بروکسل
کناره‌گیری ایرلندشمالی
بخاطر یک بندرگاه آزاد
فرجام خروج بریتانیا (با)
ضرب یک انگشتی شست
روی نیمکت عقبی و
فشردن (نه)
روی صفحه نمایش توئیتر
با نور پس زمینه‌اش
که می‌توانم برای شما
یک پست بگزارم و
امضایش کنم
با آرای مشخص
معنادار، بی‌معنا
هیچ قراردادی
برای یک محکوم به اعدام
در آخرین جزیره امیدها نیست
من می‌توانم سر آخر
نام شخص شخیص‌ام را
همین جا امضا کنم
جایی که جان میلتون
اثر انگشتش را
قبل‌ از من زده.


گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

 


منابع
https://www.avangard.ir/book
https://www.instagram.com/p/CS8kWd1s24f/?utm_medium=share_sheet
@afarineshdastan

 


آزاد میبدی

عباس آزادی


عباس آزادی فرزند یدالله متخلص به "آزاد میبدی" شاعر و نویسنده‌ی ایرانی زاده‌ی 8 شهریور ماه 1348 خورشیدی در عباس آباد میبد استان یزد است. او از فعالان سیاسی، فرهنگی، هنری و مذهبی میبد است.
سرودن را از دوره ی راهنمایی شروع نمود. با آشنایی با زنده‌یاد استاد "میرزا حسین زارع ده‌آبادی" متخلص به "شفیق میبدی" دریچه‌های نو در شعر و ادبیات به رویش گشوده شد. تخلص "آزاد میبدی" را استاد شفیق بر او نهاد.
آزاد میبدی چندی به‌عنوان دبیر انجمن شعر و ادب شهرستان میبد فعالیت نمود و در سال 1384 خورشیدی، انجمن شعر و ادب آیت‌الله موسس میبدی را تاسیس کرد.
او در قالب‌های کلاسیک، نیمایی و سپید و..‌ طبع آزمایی نموده و به موففقیت هایی دست یافته است؛ اما بیشتر متمایل به سرودن غزل است.
آزاد میبدی همچنین، فیلم‌های (شعرا و موسیقی دانان میبد) و همچنین (بزم عاشقان) را تهیه‌گنندگی و کارگردانی نموده است.

??کتاب‌شناسی:
- دلم می‌خواست گریه کند. - به همراهی علیرضا زارع میبدی - نشر آرتا کاوا اردکان. 1391.
- تذکره‌ی شعرای میبد. - نشر آرتا کاوا اردکان. 1393.
- قریه‌های عاشقی.
- عشق و عاشقی شعرای ایران.
- گلچین اشعار آزاد میبدی.

??نمونه شعر:
(1)
آرزوی وصل

اول طریقِ دلبری آغاز می‌کنی
آخر برایِ بوسه چنین ناز می‌کنی
محبوبِ من! ببین که چه با حال و روز من
با این نگاه خانه برانداز می‌کنی
پروانه را بپرس که در آتشِ فراق
در آرزویِ وصل که پرواز می‌کنی؟
پیچیده حکمتی است مرا از میانِ خلق
تشریفِ حُسن بر قدِ ناساز می‌کنی
"آزادیا" طریقِ محبّت گُزیده‌ای
جان را فدای دلبرِ طناز می‌کنی
می‌آئی از قبیله‌ی خوبان و خلق را
مفتون آن وجود پر از ناز می‌کنی.


(2)
ای عشق

مرا حالِ دگر دادی تو ای عشق
عجب عشقی به سر دادی تو ای عشق
ز پا افتاده بودم سخت ناکام
سعادت را ثمر دادی تو ای عشق
توان و تابِ من کردی مُضاعف
مرا از غم گذر دادی تو ای عشق
من و عشق و جنون و راز و مستی
تو عقلم را هَدر دادی تو ای عشق
جهان بی عشق مفهومی ندارد
چه جانانه خبر دادی تو ای عشق
غمین بودم و دل سرد و گرفتار
وجودم را شرر دادی تو ای عشق
عطا کردی به من طبعِ روان را
به "آزاد" چشمِ تَر دادی تو ای عشق.


(3)
آرزوی وصل

رفتی و گذشت شادمانی
بی‌روی تو نیست زندگانی
ازحور و پری کسی است برتر
محبوبِ دلم تو آنچنانی
آن قامتِ دلفریب و رعنا
زد راهِ من و خلقِ جهانی
با آن لبِ دلربای جادو
تو فتنه راهِ لا مکانی
ای غنچه‌ی ناز پرور دهر
حالِ دلِ عاشقان چه دانی؟
چشمی که تو را ندیده بهتر
زان دیده که بیندت زمانی
محصول دعا و اشک و آهم
در راهِ تو رفت رایگانی
آتش به وجودِ من فکندی
زین بیش جفا نمی‌توانی
شادم که در آرزوی وصلت
طی شد همه نامه پ‌ی جوانی
"آزادی" و بوسه بر جمالت
هیهات، زهی خیالِ فانی.


(4)
چشم همگان روشن

خوش به حالِ انسان
آسمان آرام است
در زمین همهمه‌ای است
گویی از مظهر عشق خواهد آمد خورشید
زندگی منتظر است
و کسی پشت افق می‌خواند
زندگی پر شده از احساس
وقت شادی شده است
اینک این مژده‌ی وصل، واصل شد
رسید خاتم
هفدهم ربیع
خوش به حال انسان
چشم همگان روشن.


(5)
تاریخ خون

وقتی غروب
غم‌زده از راه می‌رسد
دریایی از ملال
در سینه‌ی گرفته‌ی من موج می‌زند
تنهاتر از خدا
هم سوگ پنجره
روان سرخ حادثه را گریه می‌کنم
روزان سنگ‌ها و تلاءلو شیشه‌ها
خورشید، خورشید
دیری است
در میان شفق لانه کرده است
می‌بینم آشکار
چشمان روزگار
منظومه‌ای شناور در خون آفتاب
در عالم خیال
گویی مرا به خلوت تاریخ خوانده‌اند
اینجا
میان بستر خون آرمیده‌ست
آرام و پاک
جان زمان
جان زمین
جان جهان
حسین.


گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

 


خیالات

خیالاتِ تو،،،
به ارتفاعی قد کشیده‌اند که،
روزی چند بار به ملاقاتم می آیی.
هر روز صبح
مادر پیرم،
--باد!
کوچه‌ی خاکی ما را جارو می‌کند!
باران می‌گیرد تا،
شب‌ها،
به من سر بزنی!
شاید این درد کهنه را
از گَودِ چشم هایم بشویی
قلبم،
شیشه ی شکننده ای شده است
اما،
دلتنگی‌هایم
و دلتنگی‌هایت،
شبیه تاخت و تازِ مغول‌ها
به جانم حمله‌ور می‌شوند!
و باز
تا صبح، ذهنم،
اشغال می‌شود،
زیر چکمه‌های نیامدن تو.
و سیگارهای گُر گرفته‌ام
فریاد بر‌ می‌آورند:
-- چرا عاشقت شده‌ام...!؟


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

 


د?ت?نگی

د? ته‌نگیمِردن? یه‌کجاری داپیر?ئ?و?ند? تا? بوو ب? ئ?مهئ?‌و?‌ند?‌یش ک?ژن? بووـ ب? باپیر... ?برگردان فارسی:
 دلتنگیمرگ ناگهانی مادربزرگم بودآنقدر که سخت برای ما بودهمان اندازه هم مرگ‌آور بود برای پدربزرگ...
#زانا_کوردستانی 


پنجمین فصل سال

محبوب من
تن تو دشتی پوشیده از سبزه است
که بر دامنت اطراق کرده‌اند پروانه‌ها
چشمانت ابری است
پر از ترانه? باران
و آغوشت
پنجمین فصل سال است
مطبوع تر از بهار
گرم چون تابستان
رنگین چُنانْ پاییز
و بکر و رویایی همچون زمستان
زیبایی تو
شعری است
از غزل‌های حافظ
به تمام لهجه های جهان.

سعید فلاحی (زانا کوردستانی)


نتایج انتخابات شوارای اسلامی 1398 سنندج

??آگهی نتیجه انتخابات مجلس شورای اسلامی در حوزه انتخابیه سنندج،دیواندره و کامیاران 
1- سید مهدی فرشادان  357162- محسن فتحی          325183- سید احسن علوی     176764- مرتضی زرین گل      159895- اکبر ویسی              133876- سالار مرادی             128097- حامد قادرزاده          102578- حسین ابراهیمی        66939- بهمن عرفانی             631310- عبدالسلام کریمی      487911-رضا کرمی                 450012- تیمور شادی             321313-غزال بزح                 265614- داریوش ورمزیار      252715-فرزاد هلالی              221816- پیمان صمدی           163317- سیده ایران خضری   158518- فریدون غفاری         153119- عادل توحیدی نژاد    132620- انور خیرآبادی           117121- امید شهبازی             98322- محمدرضا کیوان فر   83123- جلال صفیاری          75024- بدیع مرادی             74525- وریا فرشاد              70526- عطاءالله ابطحی      69327- سوران غلامی          59028-مرادعلی رمضانی      52329-کمال عباسی             266 


امام رضا

    نظر

ئه‌یمام ره‌زا
شاجوان?ک?م
مه‌مکوژه‌ له‌ی دوریه،
کاش به‌زانی
له‌ سه‌ر خه‌یا?ه‌کانم
گو?یان له‌ باخی جوانیت ده‌کرده‌وه‌.
له‌سه‌ر د?م
که‌ له‌ خوله‌ک?کدا،
حه‌فتاو دوو نارنج?کی
ناوه‌ به‌
ده‌رگا پ??اینه‌که‌ی
د?ی ت?وه.
سه‌عید فه‌لاحی (زانا کوردستانی)


پدرم شاعر نیست...


پدرم شاعر نیست
گرچه از اوج غزل آگاه است
شعر او موی سپید
شعر او
تنی نحیف
خسته از تنهایی و غم
مانده سالها بی مَحرم

پدرم شاعر نیست
اما رنج هایش را
بیت بیت می‌گِریَد
حرف حرف می‌موید
با خودش
شعر از روزهای خوب می‌گوید


پدرم شاعر نیست
اما
از وزن فراق آگاه است
صاحب دیوانی
پر از اشک و آه است
او خودش خوب می داند
درد با مرد
هم قافیه است

پدرم شاعر نیست
پدرم حافظ نیست
گرچه که می‌داند
درمانی ندارد
درد بی آرام دوست...

 

سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

 


عشق ممتد

کاش من و تو به جای زمین؟!
در زهره،
مریخ
و یا اورانوس زندگی می‌کردیم
که به جای هفت سال عاشقی
هفتاد سال
هفتصد سال
سال‌های سال می‌توانستیم
عاشقی کنیم.

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)