این همه تنهایی
#هاشور 55
برای "من"وُ،
این همه "تنهایی"!
***
محضِ خدا،
--چارهای!
#لیلا_طیبی (رها)
#هاشور 55
برای "من"وُ،
این همه "تنهایی"!
***
محضِ خدا،
--چارهای!
#لیلا_طیبی (رها)
#هاشور 54
پلان شبانههایم،
دور از تو!
--تاریکی،
--تشویش،،
--دلتنگی،،،
وَ چشمهای نمناک!
#لیلا_طیبی (رها)
#هاشور 54
پلان شبانههایم،
دور از تو!
--تاریکی،
--تشویش،،
--دلتنگی،،،
وَ چشمهای نمناک!
#لیلا_طیبی (رها)
ایرج زبردست
ایرج زبردست شاعر و رباعی سرای ایرانی زادهی 12 دی ماه 1353 خورشیدی در شیراز است. عمده فعالیت ایرج زبردست را میتوان در قالب رباعی دانست. همو که مبتکر رباعی تصویری است. او شاعری است که با نگرشی نو و متفاوت اندیشی خاص به قالب دیرینه رباعی جانی تازه بخشیده است. و بیجا نیست که به او لقب "خیامی دیگر" دادهاند.
??کتابشناسی:
- باران که بیاید همه عاشق هستند.
- خندههای خیس.
- یک سبد آیینه.
- نامههای عاشقانه من به اوما.
- شکل دیگر من.
- دفی از پوست ابلیس.
- شهری که در آن مرگ از آن میخواند.
- خیامی دیگر.
- گزیده رباعیات (انتشارات مروارید)
- ارمغان دوست؛ شعر و زندگی سیدعلی صالحی به کوشش ایرج زبردست (انتشارات نگاه 1394)
??ایرج زبردست از نگاه دیگران:
- سیمین بهبهانی:
نخستین بار که یک رباعی از تو خواندم حس کردم سیبی خوش رنگ و بو را آزمودهام که عطری دیگرگون دارد.
- منوچهر آتشی:
رباعیات ایرج زبردست با شگردهای تازهای که در پایانبندیهای زیرکانهای که به آنها میدهد و گاه عمیقاً ما را غافلگیر میکند، به تعبیری، نوعی دیگر از شعر نو میتوان نامیدشان که نکتهسنجیها و انفجار حسن و زیبایی، بهترین آرایه و تأییدکنندهی آنهاست.
- هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه):
ایرج زبردست بدون هیچ تردید بزرگترین رباعی سرای امروز ایران است.
- اکبر اکسیر:
یکی از ویژگیهای اخلاقی این شاعرِ شیرازنشین، فروتنی و حرف شنوی و نقد پذیری اوست که او را در تمام محافل و در دل تمام بزرگان ادب امروز جای داده است.
خیامی دیگر، گزیده رباعیات ایرج زبردست، به کوشش مریم روشن، و ترانههای پر تشویش، تطور و سیر مضمونی رباعی از حکیم خیام نیشابوری تا ایرج زبردست نوشته فیضالله شریفی، کتابهایی هستند که دیگر نویسندگان در باب ایرج زبردست نوشتهاند.
??نمونه شعر:
(1)
یکباره جهان سر به گریبان گم شد
هر ثانیه در هجوم عصیان گم شد
یکباره دهان آفرینش واماند
ابلیس اناالحق زد و انسان گم شد.
(2)
از راز عبور با خبر میگردند
آغاز ادامهای دگر میگردند
ای کاش یکی در این میان میدانست
جز باد همه به خانه بر میگردند.
(3)
ای صبح نه آبی نه سپیدیم هنوز
در شهر امید نا امیدیم هنوز
دیدی که چه کرد دست شب با من و تو؟
در باز و به دنبال کلیدیم هنوز.
(4)
میرفت تهی ز خویش مستی بردار
میکرد چنین وصیتش را تکرار:
آن دم که به خاک میسپارند مرا
یک کوزه به جای سنگ قبرم بگذار.
(5)
ای مثل غرور سادهی آینه فاش
کاری نکنی شکستگی آید و کاش
دیدار تو با آینه حرفی دارد
هم با همه باش و هم جدا از همه باش.
(6)
پائیز.../درخت..../ بیبرگ و بری
شب.../صائقه /مه.../پرنده و دربدری
کابوس چنان است که در باغ زمان
هر شاخه بهدست خویش دارد تبری.
(7)
من بی تو صدای عصمت هابیلم
دور ار حسد و شقاوت قابیلم
پیغمبر سر نهاده بر شانهی وحی
خنجر بکشی هزار اسماعیلم.
(8)
لبهای تو سوره سوره تفسیر خداست
چشمان تو بیریاتر از آینههاست
ای سبزترین سبزترین سبزترین
سیمای تو سین هشتم سفرهی ماست.
(9)
تب، یک تب ناگهان شکستم میداد
چون شمع، سری شعله پرستم میداد
میسوختم آنچنان که آتش تا صبح
فریاد زنان آب به دستم میداد.
(10)
چون جاده به زخم رفتن آراست مرا
یک سینه تپش نفس نفس کاست مرا
این بود تمام ماجرای من و او
میخواستمش ولی نمیخواست مرا...
(11)
تا عشق ترانه خوان چشمان غم است
راه من و تو همیشه پر پیچ و خم است
ای حسرت روزهای بیبرگشتم
صد بار که عاشقت شوم باز کم است.
(12)
آئینهی روزگار لبخند من است
آرامش سبزهزار لبخند خداست
از عطر نگاه باغها دانستم
نام دگر بهار لبخند خداست.
(13)
اشراق تماشایی باور باشی
از عرش خدا نیز فراتر باشی
صد کعبه نماز میگزارند تو را
یک لحظه اگر بجای مادر باشی.
(14)
چون باد هوای کوی و برزن داریم
پیراهنی از عبور بر تن داریم
هر جاده قدم قدم تو را میگوید
ما آمدنی به رنگ رفتن داریم.
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
? مجموعه اشعار هاشور 34 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
(90)
امید به بازگشتت دارند
این چشم ها،،،
سالهاست
پشت سرت آب میریزند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(91)
ترس دارم که نیایی وُ
شوم شود
--این روزگار،،،
چندیست،
جغد وحشت
در ذهنم لانه دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(92)
مثل نیمکت سیمانی
در گوشه ی پارک،،،
به انتظار نشستهام
که بیایی!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
باباعلی جوانمرد
مرحوم باباعلی جوانمرد از اساتید و پیشکسوتان حوزه شعر و ادبیات آذربایجانغربی زادهی شهرستان میاندوآب در سال 1332 خورشیدی، و بازنشسته ارتش بود که از پنج دهه پیش، ساکن ارومیه شده بود.
موضوعات و قالبهای اشعار وی متنوع است و در دو وزن هجایی و عروضی به موازات هم فعالیت داشته و موضوعات اشعارش عارفانه، عاشقانه، حماسی، سیاسی، طنز، انتقادی، اجتماعی، اخلاقی و منظومههای داستانی بیشتر با رنگ و صبغه فولکلوریک و مذهبی و انقلابی است.
جوانمرد از سال 1367 در انجمنهای ادبی شهرستان ارومیه حضور داشته (عضو انجمن ادبی طنز پردازان ارومیه - عضو انجمن ادبی ارومیه - عضو انجمن عاشقهای ارومیه) و در کنار آن در بیشتر برنامهها و همایشهای تشکیل شده در ارومیه و سطح استان و خارج استان حاضر شده و به قرائت شعر پرداخته است.
بیش از 80 نوع لوح و تقدیر و تندیس داشته و اشعارش بطور گسترده از ترکیه تا عراق و آذربایجان و فضای مجازی مورد استفاده قرار گرفته است و در سرودن شعر از آثار استاد شهریار الهامات فراوان گرفته است.
سیزده عنوان کتاب شعر ترکی از جمله «وجدانی عذابا سالما، قره بادیمجان، حقیقت نامه، بیزیمده آللاهیمیز وار و گول اورگین آچیلسین» از این شاعر توانمند چاپ و منتشر شده است.
او ظهر روز 19 شهریور 1400 خورشیدی، بر اثر بیماری در 68 سالگی درگذشت.
??نمونه شعر:
(1)
سیگار
سیز آللاه دئمه یین سیگاری ترک ائت
جانیمدان دا کئچسم سیگاردان کئچمم
آجیمدان سوسوزدان دؤزه رم آمما
بیر لحظه سیگارین آتیندان دوشمم!
آتادان، آنادان، آرواد- اوشاقدان
منه چوخ شیرین دیر بیر نفس سیگار
دالبادال یاندیریب قویماسان سؤنه
یوز مین دردین اولسا وورار داغیدار!
همی والیوم دور هم ضدّ سکته
هم ده اعصابین نازلی یاری دیر
جانیم اولسون قوربان آغ توستوسونه
کؤنلومون بولبولو نوباهاری دیر
گونده آلتی متیر سیگار چکیرم
گئجه یوخودادا سیگار گؤرورم
نئیلیم من ده اونا عاشق اولموشام
اوزاقدان آدینا سلام وئریرم
ائله توو وئریرم ائله سورورام
آز قالیر بیر دفعه نفسیم باتا
قارنیم، باغیرساغیم، اثنی عشریم
قوزانیر آز قالیر آغزیما چاتا!
اوچ گون ترکیتمیشدیم ووردوم آروادین-
باشین دان داش ایله، اوزاندی یئره
اوشاقلار چیغیردی: وای ننه م اولدو!
قونشولار آپاردی اونو دکتره
سیگارسیز قالاندا علی یولداشیم
بیر دنه زر سیگار تئز منه آلیر
بئینیم نشئه سین دن بیلمیر نئینه سین
گاه بالابان چالیر گاه زیرنا چالیر
میغ-میغا عقیرب بیت-بیره، ایلان
هانسی منی چالسا اوزو جان وئرهر
بیلمیره م قانیمدا نه خاصیت وار
چوخ آز بختورلر بئله قان گورر
بیرگون بیر قیرمزی افعی بیر ایلان
آیاقلاریم دوندو قیچیمی چالدی
فیرلاندی باشینا هئی چابالادی
منی چالدی اوزو دالی اوسته قالدی
سیگار دستور وئریر ایلده ایکی یول
نقاشلار آغاردیر اوتاقلاریمی
ائوده نه گول بیتیر نه گولدان قالیر
آرواد هئی چکیری قولاقلاریمی!
ائله بیل سلقه لی خینا قویموشام
دیلیمه دیشیمه دوداقلاریما
بورنومون توکونه بیغ-ساققالیما
کیپریک قاشلاریما یاناقلاریما
او کیمدیر کی دئییر ترک ائتمک اولماز
مگر سیگار چکن سیگارسیز دؤزر
غیرت داماریندا ذرّه قان اولسا
جوانمرد اراده پولادی ازر...
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور 104
کورتاژ کردهام رویایت را
و هر آنچه از آنِ توست؛
شاید،،،
نوشتنِ شعر،
از زهدانِ خیالم بیفتد.!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور 103
من
همان شاخهی خشکام
شکسته ز تن درخت،،،
دِگرم نیست
در اندیشه
جوانه زدنی...
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
هاجر مهدی حسینی
هاجر مهدی حسینی در سال 1352 در شهرستان میناب به دنیا آمد. پدرش از مداحان و ذاکران امام حسین(ع) بود و در همین راستا شعرها و نوحههایی مذهبی میسرود.
تحصیلات خود را تا متوسطه در زادگاهش گذراند و برای تحصیل در رشتهی علوم اجتماعی وارد تربیت معلم فاطمهالزهرا(س) بندرعباس شد و اکنون دبیر ادبیات دبیرستانهای بندرعباس است.
او یکی از اعضای انجمن غزل هرمزگان و یکی از کسانی است که انجمن "دوشنبهها" را همراه با چند تن از هماندیشانش بنا نهاد.
آثار او در کتاب ها و مجلات محلی و کشوری به چاپ رسیده است. تاثیرپذیری او از بهمنی در غزل خاصه غزلهای تغزلی و عاشقانه به خوبی مشخص است.
او دارای مقامهایی در جشنوارهها و کنگرههای شعر است. از جمله:
- مقام دوم جشنواره خلیج فارس هندیجان در سال 1389.
- مقام دوم جشنوارههای حوزه هنری در بندرعباس.
- مقام دوم شعر دفاع مقدس.
- برگزیده شعر فجر استانی.
- و ...
نخستین مجموعه شعر هاجر مهدیحسینی با عنوان «عکسی شبیه من خبر روزنامههاست» از سوی انتشارات فصل پنجم منتشر شد. این کتاب شامل تعدادی از غزل به همراه چند رباعی و دوبیتی است که طی بازه زمانی 10 سال گذشته سروده شدهاند.
??نمونه شعر:
(1)
ای حواشی مرا تنها تو راز
ای دو چشم شاعرت مهماننواز
واژهها را میکند همبازیات
چشمهای مست از خود راضیات
واژههایت حرف حرف آبادیاند
چشمهایت شعر مادرزادیاند
ای تلاش سالهای رنج من
ای مسیر نقشههای گنج من
دزد دریایی شبی در خواب شد
نقشه یک عمر او بر آب شد
ای نفسهایت حلال زندگی
تا تو هستی خوش به حال زندگی
زندگی من تویی، مرگم تویی
دفتر عمر چهل برگم تویی
گونههایم خاک باران خوردهاند
شعرهایم روی دستم زدهاند
من نمیگویم سزایم این نبود
تهمت عشق شما سنگین نبود.
(2)
کوچت، به درد و داغ نشاند اهل خانه را
سرتا سر مثلث خاورمیانه را
جز محض استقامت و فرماندهی نزاد
مادر، ستون آن بدن چار شانه را
دشمن اگر که از تو، هراسی به دل نداشت
موشک نمیگرفت به سویت نشانه را
از سر گرفت با برکات شهادتت
ملت دوباره رابطه دوستانه را
وقتش شده که منتقمان زیر و رو کنند
کاخ سیاه توطئه، آن دیو خانه را
تا رجعتی دوباره به همراه منجیات
پاهات جا گذاشت زمین و زمانه را
افسانه چیست؟! مادر میهن نزاده جز
اسطورههای واقعی جاودانه را
سردار جبهههای مداوم سفر بخیر
گرچه بنا نبود چنین... آشیانه را...
(3)
با خشتهای مانده به جایت دلم خوش است
ای سرزمین به آب و هوایت دلم خوش است
همواره با سراب، مرا جذب کردهای
آری فقط به وسوسههایت دلم خوش است
ای شادمانهای که به پایان نمیرسی
حتی به روزهای عزایت دلم خوش است
مگذار تا که لال بمانم صدا بزن
به ناگهان موج صدایت دلم خوش است
هر بار کشتهای و مرا زنده کردهای
پیغمبرم به معجزههایت، دلم خوش است.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
هوشنگ رئوف
هوشنگ رئوف شاعر لرستانی متولد 1330 خرمآباد، که از 11 سالگی تا به امروز در چاپخانه و امور چاپ فعالیت دارد. اولین مجموعه شعر این شاعر خرمآبادی به نام "سفره? خورشید" انتشارات نیما - تهران در سال 1353 با زبان تغزلی و عاشقانه منتشر شده بود.
اواخر دهه 50 بود که شعر لرستان آرام آرام پا به عرصه گذاشت. شعر لرستان تا این تاریخ «شعر بیکتاب» بود و شاعران لرستانی «شاعران بیکتاب» بودند، جدای از شاعران بومیسرای لرستان که کمی پیش از مشروطه و به موازات آن، اما نه در سطح ملی میهنی، بلکه در همان حد قلمرو محدود و تنگنای جغرافیای بومی و با زبان غیرمعیار ـ لکی و لری ـ میسرودند. شاعرانی چون هوشنگ رئوف شعر لرستان را کتابدار کردند.
??کتابشناسی:
- ناز گلو خواندهای - 73 صفحه - سال 1392 - انتشارات نصیرا.
- جنون آب - 78 صفحه - 1393 - انتشارات نصیرا.
- دو حنجره آواز - 72 صفحه - 1393 - انتشارات نصیرا.
- نبض گلوی تاک - 77 صفحه - 1393 - انتشارات نصیرا.
- با کوک تلخ باریِ سرما - 1399 - انتشارات پریسک.
??نمونه اشعار:
(1)
جائی که باد
طعم شکوفههای برفی را
از شاخسار بلوط میآورد
گیس بران آذر است
در بوران
و باغ
از کور چشمی باد.
(2)
قله
به هیئت قوچی
زنگولهی ماه را مینوازد
بر متن برف
بر صخرههای مهتاب
پلنگی
به شوق زنگوله
رقصی بره وار میکند
تا درههای خون و مرگ.
(3)
چشمانم را
با گلههای ابر
به صحرا فرستادم
وقتی که بغض میکنم
گریههایم
جای دیگری میبارند.
(4)
آینه آه میکشد...
هنگام رویت هلال نازک ابرو
بالای پلکهایش...
(5)
...تو ماندی به دره? میان سالیام
درختی سایه گستر
اطراق گاه مسافری
که چشمانش
غیرت کوه بود و عصمت بلوط...
پرندهای شدم
در گلوی سوخته? سرناها
و رفتم صحرا به صحرا
به جستجوی خمار چشم شقایقی
که نیافتم.
(6)
برایت شعری نوشتم
افتاد دست باد
فردا همه جا پُر میشود
که رئوف
این سر پیری هنوز
دست از سر عشق
بر نداشته است.
(7)
بر بلندی نامت
ایستادهام
تکیه بر خیالت
با یک مداد
که از تو فرمان میبرند
به تماشای رقص انگشتانم بیا
هنگامی که
مشق عشق میکنند.
(8)
دارد غروب میشود
و این روزها
من هم شدهام
آفتاب لب بام.
(9)
کلمات
پیشاپیش
شاعر را تشییع میکنند
و بر میگردند
روی زبان مردم
کلمات
ایستادهاند در صف
تا شاعران
راحت بخوابند
در مرگ.
(10)
چه بی هنگام
این غبار خاکستری برخاست
پیش از آنکه
جنون آب را.
(11)
مزهی نامت
روی زبانم
آنقدر شیرین است
که عمریست
تمام تلخیهای دنیا را
مثل آب
سر میکشم.
(12)
فقط یک شب
مهمانِ خانهی ما بودی
مدتهاست
که رختخوابها
دل سپردهاند
به حکایت های بالشی
که آن شب زیر سر گذاشتی.
(13)
نه در ییلاق
نه در قشلاق
هیچ کجا قرار ندارم
کاش
با ایل بادها همسفر میشدم.
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)